... زندگی حقیقی است! زندگی جدی است سنگ مزار مقصودش نیست تو از خاکی و به خاک باز میگردی اما این اوصاف درمورد روح تو صدق نمیکند نه شادی و نه غم راه یا پایان تقدیر ما نیست بلکه عملکردن، که هر فردا ما را جلوتر از امروز مییابد، سرنوشت محتوم ماست
حتی اگه با هم دعـوای ِ بـدی کرده باشیـد.. حتی اگه بهتـون گفته باشه از این زنـدگی ِکوفتـی خسته شـده.. حتی اگه برچسـب ِ" بد اخـلاق" بهتون چسبونده باشه
ببوسيدش حتي اگه بهتون گير بيخود داده باشه.. گفته باشه از لباسي كه شما عاشقشين متنفره.. نفهميده باشه شما موهاتون رو مش كردين
ببوسيدش حتی اگه بـوی ِ عرق و خستگی میـده .. حتی اگه یـادش میـره جواب سلام ِ شما رو بـده .. حتی اگه خیلی وقته براتـون گُـل نخـریده
ببوسيدش وقتی زیرپیـرهنی سفیـد ِ حلقه ای پوشیـده و بـازوهای ِ سفیـدش رو با اون پیـچ ِ ماهیچه ای ِ مردونه انداخته بیـرون .. وقتی صورتش ته ریش ِ جذابي داره ..وقتی صداش خسته ُ خمار ِ خوابه
ببوسيدش حتی اگه شما رو رنجـونده و غـرورش نمیذاره دلجـویی کنه .. حتی اگه گرسنه اس و با شما مثل ِ آشپـز ِ دربـارش برخـورد می کنه .. حتی اگه یادش میـره ازتـون تشـکر کنه
ببوسيدش وقتی براتـون یه آهنگ ِ جدیـد میذاره و می گه : ” اینـو برای تـو آوردم ” .. وقتی تو چشـاش پـُر ِ خواستنه .. وقتی دست های ِ ظریـف ِ دختـرونه تـون میـون ِ دستای ِ زمخت و مردونه اش گم ميشن
ببوسيدش حتی اگه از عصبانیت داریـد دیوونه می شید .. حتی اگه شما رو با مادرش مقايسه ميكنه.. حتي اگه با حرص می خوایید از خونه بزنیـد بیـرون و اون محـکم بـازوهاش رو دورتـون حلقه می کنه و وسـط ِ جیـغ های ِ شما با خنـده می گه : عزیـزم ؛ کجا می خـوای بـری این وقته شب ؟
ببوسيدش وقتی ناغافلی لباسـی رو خریـده که هفته ی پیش ، پشت ِ ویتریـن دیدین و فقـط یه کلمه گفتین این چه خوشگله ! .. وقتی دست هاش پـُر از خریـد خونه ان و درُ با پـاش می بنـده .. وقتی با نگاهـی پـُر از تحسین سر تا پاتـون رو برانـداز می کنه
ببوسيدش حتی اگه تـوی ِ شرکـت پیـاز خورده و تا موهاش بـو میدن حتي اگه با دوست هاش تلفنـی یک ساعـت حرف می زنه و شامتـون سـرد شده .. حتی اگه رو دنده "نه" گفتن افتـاده
ببوسيدش وقتی شمـا رو وسـط ِ آرایش کردن می بوسه .. وقتی باهاتـون کُشتـی می گیـره و مثل ِ پـَر از رو زمین بلنـدتون می کنه .. ! وقتی تو دلتنگی هاتون داوطلبانه می بردتـون بیـرون و شما رو تو شهـر می گردونه
عیبی ندارد اگر زيبا نيستی تنها لایق نام انسان باش گاهی برو گاهی بمان گاهی بخند گاهی گریه کن گاهی حرف بزن گاهی فریاد بزن گاهی قدم بزن گاهی سکوت کن گاهی ببخش گاهی یاد بگیر گاهی سفر کن گاهی اعتماد کن گاهی فراموش کن گاهی زندگی کن گاهی باور کن گاهی بزرگ باش گاهی کوچک باش گاهی دریا گاهی برکه اما همیشه همیشه انسان باش..
چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت:
چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟
آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد:
هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد.
آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.
هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید:
هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟
آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟
چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است.
فاصله قلبهاشان بسیار کم است.
استاد ادامه داد:
هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقي نمانده باشد
اين همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت مي توانی حس کني اينجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی
عشق، رفاقت، شهرت طلبی ... همه به خاطر هراس از تنها ماندن است و شاید قوی ترین جذابیت وصال در همین باشد كه آدمی در هنگام وصال هرگز گمان نمی برد كه روزی تنها خواهد ماند
تو گاهی خیال می كنی گمشده خود را باز یافته ای اما بسیار زود درمی یابی كه این بازیافته ات قدری بزرگتر از بخش گمشده توست یا قدری كوچكتر
گاهی او را می یابی و مدت كوتاهی در خوشبختی رسیدن به او به سر می بری و اما گاه او رشد می كند و از خلاء تو یا حتی خود تو بزرگتر می شود و دیگر در درونت نمی گنجد
پــروردگـارا از عشـق امـروزمـان چیـزی بـرای فـردایـمـان بـاقـی بـگـذار به اندازه يك نگاه .. به اندازه يك لبخند.. تا به ياد داشته باشيم كه روزي عاشق همبوديم..
و من
هر شب
به بالشم
كه از جنس خيال نرم آغوش توست ، مي سپارم
كه مرا
درست در ساعت ماه ومهتاب
بيدار كند ...
مبادا كه شبي ، تماشاي آسماني نگاهت را
زير باران نوازش و بوسه
خواب بمانم ...
“همه عالم در جنبش و ارتعاش است! ”
“هستی یعنی ارتعاش و هر ارتعاشی در درون و بیرون ما،
روی ما و بیرون ما اثر میگذارد! ”
“هر کلمه ای که به زبان می آوریم، روی تک تک سلولهای بدن ما و محیطمان اثر میگذارد! ”
“تصاویری که میبینیم یا در خاطر تجسم میکنیم روی ما و محیط اطرافمان اثر میگذارد! ”
“حتی نوشتن کلمات به صورت بیصدا و بدون خواندن هم روی ارتعاش بقیه اثر میگذارد! ”
“حتی تصویر و نام کلمات هم برای خود حامل ارتعاش اثر گذار هستند! ”
“اگر کسی آنسوی دنیا دعا کند ، در این قسمت دنیا ارتعاش دعایش دیگری را شفا میدهد! ”
اون کسی که همین الان مشغول خوندن این متنه،زیباست (چون دلی زیبا داره)
درجه یکه (چون تو دوستش داری بهش نظر کرده ای)،
قدرتمند و قوی و استواره (چون تو پشت و پناهش هستی)و من خیلی دوستش دارم.
خدایا، ازت میخوام کمکش کنی زندگیش سرشار از همه بهترین ها باشه.
خواهش میکنم بهش درجات عالی (دنیائی و اخروی) عطا بفرما
و کاری کن به آنچه چشم امید دوخته (آنگونه که به خیر و صلاحش هست) برسه انشا الله.
خدایا، در سخت ترین لحظات یاریگرش باش,تا همیشه بتونه همچون نوری در تاریک ترین و سخت ترین لحظات زندگیش بدرخشه و در ناممکن ترین موقعیتها عاشقانه مهر بورزه.
خداوندا، همیشه و هر لحظه او را در پناه خودت حفظ بفرما،
هروقت بهت احتیاج داشت دستش رو بگیر (حتی اگه خودش یادش رفت بیاد در خونه ات و ازت کمک بخواد)
و کاری کن این رو با تمام وجود درک کنه که هر آن هنگام که با تو و در کنار تو قدم برمیداره و گنجینه یه توکل به تو رو توی دلش حفظ کرده، همیشه و در همه حال ایمن خواهد بود.
گنجشک وخدا... گنجشک کنج آشیانه اش نشسته بود! خدا گفت : چیزي بگوگنجشک گفت : خسته ام ... خدا گفت : از چه...؟! گنجشک گفت : از تنهایی ، بی کسی ، بی همدمی ، کسی تا به خاطرش بپری ، بخوانی ، او را داشته باشیخدا گفت : مگر مرا نداری..! گنجشک گفت : گاهی چنان دور می شوی که بال های کوچکم به تو نمی رسند... خدا گفت : آیا هرگز به ملکوتم آمده ای ...؟ گنجشک ساکت شد... خدا گفت : آیا همیشه در قلبت نبودم ؟! چنان از غیر پرش کردی که دیگر جایی برایم نمانده... چنان که دیگر توان پذیرشم را نداری.. گنجشک سر به زیر انداخت ، چشم های کوچکش از دانه های اشک پر شد... خدا گفت : اما همیشه در ملکوتم جایی برای تو هست... بیا ... گنجشک سر بلند کرد ، دشت های آن سو تا بی نهایت سبز بود... گنجشک به سمت بی نهایت پر گشود
هر چه می خواهی از خدا بخواه و در نظر داشته باش که برای او غیر ممکن وجود ندارد و تمام غیر ممکن ها فقط برای کسانیست که از ایمــان دل بریده اند و امیــد را به دل راه نمی دهند.
شاید خیلی وقت ها قدر داشته هامون رو اونطور که باید، نمی دونیم و به نوعی عرصه زندگی رو بر خودمون تنگ می کنیم که انگار حاصل عمرمان تمام غم ها و ناملایمات دنیاست و دیگران ازش سهمی ندارند در حالیکه اگر قدری عاقلانه تر فکر کنیم می بینیم که دیگران هم فقط شادیها و موفقیت هاشون نیست که دستمایه ی زندگیشونه؛ و بقول این شعر زیبا:
زندگی وقت کمی بود و نمیدانستیم همه ی عمر دمی بود و نمیدانستیم
حسرت رد شدن ثانیه های کوچک فرصت مغتنمی بود و نمیدانستیم
تشنه لب، عمر بسر رفت و به قول سهراب آب در یک قدمی بود و نمی دانستیم
گاهی در قعر تنهایی به خود میگوئیم آیا واقعاً زندگی ارزش اینهمه تلاش و تقلا را دارد؟ و ناگهان در همان روزها با کسی آشنا میشویم که ما را بر فراز ابرها پروازمیدهد وزندگی ما را دگرگون میسازد. زندگی اینگونه است. همیشه سردترین و تاریکترین لحظهها درست قبل از سپیده است. اما اگر خود را از سقوط و نومیدی حفظ کنیم، پاداشها بهزودی سرازیر میشوند.
خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن.
گذشته شما هرچی که باشه، هرکاری که کرده باشید.. هرکاری که شیطان دائم اون رو به رختون میکشه ( دروغ، تقلب، ترس، عادتهای بد، نفرت، عصبانیت، تلخی و...) هرچی که هست... باید بدونید که خدا کنار پنجره ایستاه بوده و همه چیز رو دیده. همه زندگیتون، همه کاراتون رو دیده. اون میخواد که شما بدونید که دوستتون داره و شما رو بخشیده... فقط میخواد ببینه تا کی به شیطان اجازه میدید به خاطر این کارا شما رو در خدمت بگیره!
بهترین چیز درباره خدا اینه که هر وقت ازش طلب بخشایش میکنید نه تنها میبخشه بلکه فراموش هم میکنه.
همیشه به خاطر داشته باشید :
عاشق محبوبش را مظهر تمام چيزهاي برگزيده و نيكو مي بيند و بتدريج، دايره عشق او از پرستش زيبايي در يك وجود تجاوز كرده، پرستش همه مظاهر طبيعت را آغاز مي كند
هر روز صبح وقتی چشمانم را میگشایم به خود میگویم من این قدرت را دارم که امروز خوشحال باشم و یا غمگین...
من میتوانم آنچه را که باید باشم انتخاب کنم. دیروز مرده است...فردا که هنوز نرسیده است.من فقط یک روز دارم...همین امروز....و من میخواهم که در آن خوشحال باشم و حتما خوشحال خواهم شد
هرگاه احساس کردی که گناه کسی آنقدر بزرگ است که نمی توانی او را ببخشی،بدان که اشکال در کوچکی قلب توست، نه در بزرگی گناه او. امروز کسی باش که واقعا ً آرزو داری مهربان، با گذشت، انعطاف پذیر، مدد رسان...
ادامه مطلب + نوشته شده در سه شنبه 1 آذر 1390برچسب:,
سیمای نوزادان همیشه مجذوبم میکند، ولی آنها همیشه برایم دستنیافتنیاندبیست سانتیمتر فاصله میان صورت من و چهرهی آنها، بهسانِ مسافتِ میان ستاره و زمین غیرقابل گذر مینماید. چشم در چشم آنان دوختن، کار دشواری است. چون در نگاهشان چیزی جز حقیقت محض وجود ندارد. نگاه شان از دورترین نقطهی جهان میآید و به دورترین نقطهی دیگر جهان میرسد و ما در پیچوخم این جریان کوتاه، مبهوتیم. تمام پیکرشان درست چون تلّی از اندیشه در سر جای گرفته، همانگونه که اندیشهشان نیز در چشمانی که از روز ازل آبی است، خلاصه میگردد. بهسانِ دو نشانهی کوچک از آبی بیکران آسمانهر چیز به نوزاد نزدیک میکنیم، او را به حیرتی غریب دچار میکند. باری شاخ و برگ درختان، او را چون ضیافتِ یک میلیاردر شیفته میکند. با نهایتِ میل خنده سر میدهد. وقتی موجودی کوچک قهقهه میزند، تمام وجودش چون زنگوله ی کوچکی به تکان میآید و نگاهش میدرخشد.