دوستت دارم ها را نگه میداری برای روز مبادا، دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را.. این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی باید آدمش پیدا شود باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد
سِن ات که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکردهای و روی هم تلنبار شدهاند فرصت نداری صندوقت را خالی کنی صندوقت سنگین شده و نمیتوانی با خودت بِکشیاش
شروع میکنی به خرج کردنشان
توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی توی رقص اگر پا به پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خندهات انداخت و اگر منظرههای قشنگ را نشانت داد
براي یکی یک دوستت دارم خرج میکنی برای یکی یک دلم برایت تنگ میشود خرج میکنی یک چقدر زیبایی یک با من میمانی؟
بعد میبینی آدمها با تو فاصله میگیرند متهمت میکنند به هیزی.. به مخزدن ... به اعتماد آدمها سواستفاده کردن، به پیری و معرکهگیری.. اما بگذار به سن تو برسند بگذار صندوقچهشان لبریز شود آنوقت حال امروز تو را میفهمند بدون اینکه تو را به یاد بیاورند غریب است دوست داشتن.. و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن
وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد.. و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛ به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر
تقصیر از ما نیست؛ تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند
یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازي ميکردن. پسر کوچولويه سري تيله داشت و دختر کوچولو چندتايي شيريني با خودش داشت.
پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تيله هامو بهت ميدم؛ تو همه شيرينياتو به من بده.
دختر کوچولو قبول کرد. پسر کوچولو بزرگترين و قشنگترين تيله رو يواشکي واسه خودش گذاشت کنار و بقيه رو به دختر کوچولو داد.
اما دختر کوچولو همون جوري که قول داده بود تمام شيرينياشو به پسرک داد. همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابيد و خوابش برد.
ولي پسر کوچولو نمي تونست بخوابه چون به اين فکر مي کرد که همونطوري خودش بهترين تيله اشو يواشکي پنهان کرده شايد دختر کوچولو
هم مثل اون يه خورده از شيرينيهاشو قايم کرده و همه شيريني ها رو بهش نداده.
نتيجه اخلاقي داستان
عذاب وجدان هميشه مال كسي است كه صداقت ندارد
آرامش مال كسي است كه صداقتدارد
لذت دنيا مال كسي نيست كه با آدم صادق زندگي مي كند آرامشدنيا مال اون كسي است كه با وجدانصادق زندگي ميكند + نوشته شده در چهار شنبه 7 دی 1390برچسب:,
آدم های موفق خودشان را با افرادی كه با آنها هم فكر هستند، متحد میكنند. آنها اهمیت و ارزش قسمتی از یك گروه بودن را میدانند و می توان گفت آدم های موفق 30 فرق کلی با دیگران دارند که دانستن آنها بد نیست :
1. فرصتهایی را میبینند و پیدا میكنند كه دیگران آنها را نمیبینند.
2. از مشكلات درس میگیرند، در حالی كه دیگران فقط مشكلات را میبینند.
3. روی راهحلها تمركز میكنند.
4. هوشیارانه و روشمندانه موفقیتشان را میسازند، در زمانی كه دیگران آرزو میكنند موفقیت به سراغشان آید.
5. مثل بقیه ترسهایی دارند ولی اجازه نمیدهند ترس آنها را كنترل و محدود كند.
6. سوالات درست را به شیوه صحیح از خود میپرسند. سوالهایی كه آنها را در مسیر مثبت ذهنی و روحی قرار میدهد.
7. به ندرت از چیزی شكایت میكنند و انرژیشان را به خاطر آن از دست نمیدهند. همه چیزی كه شكایت كردن باعث آن است فقط قرار دادن فرد در مسیر منفیبافی و بیثمر بودن است.
8. سرزنش نمیكنند (واقعا فایدهاش چیست؟) آنها مسوولیت كارهایشان و نتایج كارهایشان را تماما به عهده میگیرند.
9. وقتی ناچارند از ظرفیتی بیش از حد ظرفیتشان استفاده كنند همیشه راهی را برای بالا بردن ظرفیتشان پیدا میكنند و بیشتر از ظرفیتشان از خود توقع دارند. آنها از آنچه دارند به نحو كارآمدتری استفاده میكنند.
10. همیشه مشغول، فعال و سازنده هستند. هنگامی كه اغلب افراد در حال استراحت هستند آنها برنامهریزی کرده و فكر میكنند تا وقتی كه كارشان را انجام میدهند استرس كمتری داشته باشند.
11. خودشان را با افرادی كه با آنها هم فكر هستند، متحد میكنند. آنها اهمیت و ارزش قسمتی از یك گروه بودن را میدانند.
12. بلندپرواز هستند و دوست دارند حیرتانگیز باشند. آنها هوشیارانه انتخاب میكنند تا بهترین نوع زندگی را داشته باشند و نمیگذارند زندگیشان اتوماتیكوار سپری شود.
13. به وضوح و دقیقا میدانند كه چه چیزی در زندگی میخواهند و چه نمیخواهند. آنها بهترین واقعیت را دقیقا برای خودشان مجسم و طراحی میكنند به جای اینكه صرفا تماشاگر زندگی باشند.
14. بیشتر از آنكه تقلید كنند، نوآوری میكنند.
15. در انجام كارهایشان امروز و فردا نمیكنند و زندگیشان را در انتظار رسیدن بهترین زمان برای انجام كاری از دست نمیدهند.
16. آنها دانشآموزان مدرسه زندگی هستند و همواره برای یادگیری روی خودشان كار میكنند. آنها از راههای مختلفی مثل تحصیلات آموزشگاهی، دیدن و شنیدن، پرسیدن، خواندن و تجربه كردن یاد میگیرند.
17. همیشه نیمه پر لیوان را میبینند و توانایی پیدا كردن راه درست را دارند.
18. دقیقا میدانند كه چه كاری باید انجام دهند و زندگیشان را با از شاخهای به شاخهای دیگر پریدن از دست نمیدهند.
19. ریسكهای حسابشدهای انجام میدهند؛ ریسكهای مالی، احساسی و شغلی.
20. با مشكلات و چالشهایی كه برایشان پیش میآید سریع و تاثیرگذار روبهرو میشوند و هیچ وقت در مقابل مشكلات سرشان را زیر برف نمیكنند. با چالشها روبهرو میشوند و از آنها برای پیشرفت خودشان بهره میبرند.
21. منتظر قسمت و سرنوشت و شانس نمیمانند تا آیندهشان را رقم بزند. آنها بر این باورند كه با تعهد و تلاش و فعالیت، بهترین زندگی را برای خودشان میسازند.
22. وقتی بیشتر مردم كاری نمیكنند؛ آنها مشغول فعالیت هستند. آنها قبل از اینكه مجبور به كاری بشوند، عمل میكنند.
23. بیشتر از افراد معمولی روی احساساتشان كنترل دارند. آنها همان احساساتی را دارند كه ما داریم ولی هیچگاه برده احساساتشان نمیشوند.
24. ارتباطگرهای خوبی هستند و روی رابطهها كار میكنند.
25. برای زندگیشان برنامه دارند و سعی میكنند برنامهشان را عملی كنند. زندگی آنها از كارهای برنامهریزی نشده و نتایج اتفاقی عاری است.
26. در زمانی كه بیشتر مردم به هر قیمتی میخواهند از رنج كشیدن و بودن در شرایط سخت اجتناب كنند، افراد موفق قدر و ارزش كار كردن و بودن در شرایط سخت را میفهمند.
27. ارزشهای زندگیشان معلوم است و زندگیشان را روی همان ارزشها بنا میكنند.
28. تعادل دارند. وقتی از لحاظ مالی موفق هستند، میدانند كه پول و موفقیت مترادف هم نیستند. آنها میدانند افرادی كه فقط از نظر مالی در سطح مطلوبی قرار دارند، موفق نیستند. این در حالی است كه خیلیها خیال میكنند پول همان موفقیت است. ولی آنها دریافتهاند كه پول هم مثل بقیه چیزها یك وسیله است برای دستیابی به موفقیت.
29. اهمیت كنترل داشتن روی خود را درك كردهاند. آنها قوی هستند و از اینكه راهی را میروند كه كمتر كسی میتواند برود، شاد میشوند.
30. از خودشان مطمئن هستند.
روزي كه با توست مغرور مشو و روزي كه عليه توست مايوس نشو. چرا كه هر دو پايان پذيرند
به چشمانت بياموز كه هر كسي ارزش نگاه ندارد
به دستانت بياموز كه هر گلي ارزش چيدن ندارد
به دلت بياموز كه هر عشقي ارزش پرورش ندارد
دو چيز را از هم جدا كن :
عشق و هوس
چون اولي مقدس است و دومي شيطاني ، اولي تو را به پاكي مي برد و دومي به پليدي
در دنيا فقط 3 نفر هستند كه بدون هيچ چشمداشت و منتي و فقط به خاطر خودت خواسته هايت را بر طرف ميكنند، پدر و مادرت و نفر سومي كه خودت پيدايش ميكني، مواظب باش كه از دستش ندهي و بدان كه تو هم براي او نفر سوم خواهي بود.
چشم و زبان ، دو سلاح بزرگ در نزد تواند، چگونه از آنها استفاده ميكني؟ مانند تيري زهرآلود يا آفتابي جهانتاب، زندگي گير يا زندگي بخش؟
بدان كه قلبت كوچك است پس نميتواني تقسيمش كني، هرگاه خواستي آن را ببخشي با تمام وجودت ببخش كه كوچكيش جبران شود
هيچگاه عشق را با محبت، دلسوزي، ترحم و دوست داشتن يكي ندان، همه اينها اجزاء كوچكتر عشق هستند نه خود عشق
هميشه با خدا درد دل كن نه با خلق خدا و فقط به او توكل كن، آنگاه مي بيني كه چگونه قبل از اينكه خودت دست به كار شوي، كارها به خوبي پيش مي روند
از خدا خواستن عزت است، اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حكمت است .
از خلق خدا خواستن خفت است ، اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است .
آینده: یـک زن تــا زمانیکه ازدواج نکرده نگران آینده است. یک مرد تا زمانیکه ازدواج نـکرده هــرگز نگران آینده نخواهد بود.
دست خط: مردها زیاد به دکوراسیون دست خطشان اهمیت نمیدهند. آنها از روش "خرچنگ قورباقه" استفاده میکنند. زنان از قلم های خوشبو و رنگارنگ استفاده کرده و به "ی" ها و ن" ها قوس زیبایی میدهند. خواندن متنی که توسط یک زن نوشته شده، رنجی شاهانه است. حتی وقتی می خواهد ترکتان کند، در انتهای یادداشت یک شکلک در انتهای آن میکشد.
اسامی مستعار: اگر سارا، نازنین، عسل و رویا با هم بیرون بروند، همدیگر را سارا، نازنین، عسل و رویا صدا خواهند زند. اگر بابک، سامان، آرش و مهرداد با هم بیرون بروند، همدیگر را هرکول، بادام زمینی، تانکر و لاک پشت صدا خواهند زد.
حمام: یک مرد حداکثر 6 قلم جنس در حمام خود دارد. مسواک، خمیر دندان، خمیر اصلاح، خود تراش، یک قالب صابون و یک حوله. در حمام متعلق به یک زن معمولی بطور متوسط 437 قلم جنس وجود دارد. یک مرد قادر نخواهد بود اغلب این اقلام را شناسایی کند.
خواروبار: یک زن لیستی از جنسهای مورد نیازش را تهیه نموده و برای خریدن آنها به فروشگاه میرود. یک مرد آنقدر صبر میکند تا محتویات یخچال ته بکشد و سیب زمینی ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خرید میرود. او هر چیزی را که خوب بنظر برسد می خرد.
بیرون رفتن: وقتی مردی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی برای بیرون رفتن حاضر است. وقتی زنی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی 4 ساعت بعد وقتی آرایشش تمام شد، آماده خواهد بود.
گربه: زنان عاشق گربه هستند. مردان میگویند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بیرون پرتاب میکنند.
آینه: مردها خودبین و مغرور هستند، آنها خودشان را در آینه چک میکنند. زنان بامزه اند، آنها تصویر خود را در هر سطح صیقلی بازدید میکنند. آینه، قاشق، پنجره های فروشگاه، ته دیگ و ماهیتابه، حتی سر طاس آقای زلفیان.
تلفن: مردان تلفن را به عنوان یک وسیله ارتباطی برای ارسال پیامهای کوتاه و ضروری به دیگران در نظر میگیرند. یک زن و دوستش می توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسیدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت دیگر با هم شروع به صحبت کنند.
آدرس یابی: وقتی یک زن در حال رانندگی احساس میکند که راه را گم کرده، کنار یک فروشگاه توقف کرده و از کسی که وارد است آدرس صحیح را میپرسد. مردان این را به نشانه ضعف میدانند. آنها هرگز برای پرسیدن آدرس نمی ایستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان میچرخند و چیزهایی شبیه این میگویند: "فکر کنم یه راه بهتر پیدا کردم،" و "میدونم که باید همین نزدیکی باشه"، اون مغازه طلا فروشی رو میشناسم.
پذیرش اشتباه: زنان بعضی اوقات قبول میکنند که اشتباه کردند. آخرین مردی که اشتباهش را پذیرفته 25 قرن پیش از دنیا رفته است.
فرزند: یک زن همه چیز را در مورد فرزندش می داند: قرارهای دکتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزدیک و صمیمی، قرارهای رمانتیک، غذاهای مورد علاقه، اسرار آرزوها و رویاها. یک مرد بطور سربسته و مبهم فقط میداند برخی افراد کم سن و سال هم در خانه زندگی میکنند.
لباس شیک پوشیدن: یک زن برای رفتن به خرید، آب دادن به گلهای باغچه، بیرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستی لباس شیک می پوشد. یک مرد فقط هنگام رفتن به عروسی و یا مراسم ترحیم لباس رسمی برتن میکند.
شستن لباسها: زنان هر چند روز یک بار لباسهایشان را میشویند. مردها تک تک لباس های موجود در کمد، حتی روپوش و اونیفرم جراحی هشت سال پیش خود را می پوشند و هنگامیکه لباس تمیزی باقی نماند، یک لباس کثیف بر تن نموده و کوه ایجاد شده از لباسهای چرک خود را با آژانس به خشک شویی منتقل میکنند.
عروسی: هنگام یاد کردن از عروسی ها، زنان در مورد "مراسم جشن" صحبت میکنند، اما مردان درباره "میهمانی های دوران مجردی" !
سبیل: بعضی از مردان مانند هرکول پوآرو با سیبیل خوش تیپ میشوند. هیچ زنی وجود ندارد که با سبیل زیبا بنظر برسد.
اسباب بازی: دختران کوچک عاشق عروسک بازی هستند و وقتی به سن 11 یا 12 سالگی میرسند علاقه شان را از دست میدهند. مردان هیچگاه از فکر اسباب بازی رها نمیشوند. با بالا رفتن سن آنها اسباب بازی هایشان نیز گران قیمت تر و پیچیده تر میشوند. نمونه های از اسباب بازیهای مردان: تلویزیون های مینیاتوری و کوچک، تلفنهای اتومبیل، مخلوط کن و آب میوه گیری، اکولایزرهای گرافیکی، آدم آهنی های کنترلی، گیمهای ویدئویی، هر چیزی که روشن و خاموش شده، سر و صدا کند و حداقل برای کار کردن به شش باتری نیاز داشته باشد.
پرداخت صورتحساب میز: وقتی صورتحساب را می آورند، با اینکه کلا 15هزار تومان شده، بابک، سامان، آرش و مهرداد هر کدام 10 هزار تومان روی میز میگذارند. وقتی دختران صورتحساب را دریافت میکنند، در ابتدای دست به کیف شدن اول ماشین حسابهای خود را بیرون می آورند.
گل و گیاه: یک زن از شوهرش میخواهد وقتی مسافرت است به گل ها آب دهد. مرد به گلها آب میدهد. زن پنج روز بعد به خانه ای پر از گلها و گیاهان پژمرده برمیگردد. کسی نمیداند چرا این اتفاق افتاده است.
روایت میکنند زمانی که استاد با حواریون از بیابان میگذشت، شب فرا رسید. استاد گفت: «پیئترو حالا چه کار کنیم؟»
پیئترو گفت: «اون پائین یک گله است. با من بیائید!»
آهسته آهسته، یکی پس از دیگری به گله رسیدند.
«شکر بر خدا و درود بر مریم! میتونید برای امشب پناهمون بدید؟ زائرین بینوای خسته هستیم و از گرسنگی هلاک!»
مباشر و چوپانهاش گفتند: «شکر بر خدا و درود بر مریم!»
اما از جاشون تکون نخوردند و داشتند خمیر رو روی تخته پهن میکردند و فکر کردند که اگر این سیزده نفرو به خوردن تعارف کنند، خودشون همه گرسنه میمونند. پس گفتند: «کاهدانی اونجاست. برین بخوابین.»
استاد بینوا و حواریون، خودشونو جمع و جور کردند و صم و بکم رفتند تا بخوابند. تازه به خواب رفته بودند که سر و صدای چند تا دزد که از راه رسیده بودند، به گوششون خورد: «کسی از جاش تکون نخوره!» و التماس و صدای کتک و صدای دویدن مباشر و شاگردها که به دشت پا به فرار میگذاشتند، شنیده شد.
وقتی که دزدها پیروز میدان شدند، گلهرو چپاول کردند و بعد، سری به کاهدونی زدند: «همه بیحرکت! کی اونجاست؟»
پیئترو گفت: «سیزده زائر بینوای خسته و مرده.»
«که اینطوره، پس بیائید. خمیر روی تخته است. دستنخوردهیِ دستنخورده. به کوری چشم این گلهدارها، خودتونو سیر کنید که ما باید بریم دنبال کارمون!»
اون طفلکیها از اونجایی که گرسنه بودند، با همین یه تعارف بهطرف تخته دویدند و پیئترو گفت: «خدا پدر این دزدارو بیامرزه که بهتر از ثروتمندها به فکر گداگشنهها هستن.»
حواریون گفتند: «خدا پدرشونو بیامرزه!» و شام جانانهای خوردند.
... زندگی حقیقی است! زندگی جدی است سنگ مزار مقصودش نیست تو از خاکی و به خاک باز میگردی اما این اوصاف درمورد روح تو صدق نمیکند نه شادی و نه غم راه یا پایان تقدیر ما نیست بلکه عملکردن، که هر فردا ما را جلوتر از امروز مییابد، سرنوشت محتوم ماست
حتی اگه با هم دعـوای ِ بـدی کرده باشیـد.. حتی اگه بهتـون گفته باشه از این زنـدگی ِکوفتـی خسته شـده.. حتی اگه برچسـب ِ" بد اخـلاق" بهتون چسبونده باشه
ببوسيدش حتي اگه بهتون گير بيخود داده باشه.. گفته باشه از لباسي كه شما عاشقشين متنفره.. نفهميده باشه شما موهاتون رو مش كردين
ببوسيدش حتی اگه بـوی ِ عرق و خستگی میـده .. حتی اگه یـادش میـره جواب سلام ِ شما رو بـده .. حتی اگه خیلی وقته براتـون گُـل نخـریده
ببوسيدش وقتی زیرپیـرهنی سفیـد ِ حلقه ای پوشیـده و بـازوهای ِ سفیـدش رو با اون پیـچ ِ ماهیچه ای ِ مردونه انداخته بیـرون .. وقتی صورتش ته ریش ِ جذابي داره ..وقتی صداش خسته ُ خمار ِ خوابه
ببوسيدش حتی اگه شما رو رنجـونده و غـرورش نمیذاره دلجـویی کنه .. حتی اگه گرسنه اس و با شما مثل ِ آشپـز ِ دربـارش برخـورد می کنه .. حتی اگه یادش میـره ازتـون تشـکر کنه
ببوسيدش وقتی براتـون یه آهنگ ِ جدیـد میذاره و می گه : ” اینـو برای تـو آوردم ” .. وقتی تو چشـاش پـُر ِ خواستنه .. وقتی دست های ِ ظریـف ِ دختـرونه تـون میـون ِ دستای ِ زمخت و مردونه اش گم ميشن
ببوسيدش حتی اگه از عصبانیت داریـد دیوونه می شید .. حتی اگه شما رو با مادرش مقايسه ميكنه.. حتي اگه با حرص می خوایید از خونه بزنیـد بیـرون و اون محـکم بـازوهاش رو دورتـون حلقه می کنه و وسـط ِ جیـغ های ِ شما با خنـده می گه : عزیـزم ؛ کجا می خـوای بـری این وقته شب ؟
ببوسيدش وقتی ناغافلی لباسـی رو خریـده که هفته ی پیش ، پشت ِ ویتریـن دیدین و فقـط یه کلمه گفتین این چه خوشگله ! .. وقتی دست هاش پـُر از خریـد خونه ان و درُ با پـاش می بنـده .. وقتی با نگاهـی پـُر از تحسین سر تا پاتـون رو برانـداز می کنه
ببوسيدش حتی اگه تـوی ِ شرکـت پیـاز خورده و تا موهاش بـو میدن حتي اگه با دوست هاش تلفنـی یک ساعـت حرف می زنه و شامتـون سـرد شده .. حتی اگه رو دنده "نه" گفتن افتـاده
ببوسيدش وقتی شمـا رو وسـط ِ آرایش کردن می بوسه .. وقتی باهاتـون کُشتـی می گیـره و مثل ِ پـَر از رو زمین بلنـدتون می کنه .. ! وقتی تو دلتنگی هاتون داوطلبانه می بردتـون بیـرون و شما رو تو شهـر می گردونه
عیبی ندارد اگر زيبا نيستی تنها لایق نام انسان باش گاهی برو گاهی بمان گاهی بخند گاهی گریه کن گاهی حرف بزن گاهی فریاد بزن گاهی قدم بزن گاهی سکوت کن گاهی ببخش گاهی یاد بگیر گاهی سفر کن گاهی اعتماد کن گاهی فراموش کن گاهی زندگی کن گاهی باور کن گاهی بزرگ باش گاهی کوچک باش گاهی دریا گاهی برکه اما همیشه همیشه انسان باش..
چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت:
چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟
آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد:
هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد.
آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.
هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید:
هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟
آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟
چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است.
فاصله قلبهاشان بسیار کم است.
استاد ادامه داد:
هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقي نمانده باشد
اين همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت مي توانی حس کني اينجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی
عشق، رفاقت، شهرت طلبی ... همه به خاطر هراس از تنها ماندن است و شاید قوی ترین جذابیت وصال در همین باشد كه آدمی در هنگام وصال هرگز گمان نمی برد كه روزی تنها خواهد ماند
تو گاهی خیال می كنی گمشده خود را باز یافته ای اما بسیار زود درمی یابی كه این بازیافته ات قدری بزرگتر از بخش گمشده توست یا قدری كوچكتر
گاهی او را می یابی و مدت كوتاهی در خوشبختی رسیدن به او به سر می بری و اما گاه او رشد می كند و از خلاء تو یا حتی خود تو بزرگتر می شود و دیگر در درونت نمی گنجد
پــروردگـارا از عشـق امـروزمـان چیـزی بـرای فـردایـمـان بـاقـی بـگـذار به اندازه يك نگاه .. به اندازه يك لبخند.. تا به ياد داشته باشيم كه روزي عاشق همبوديم..
و من
هر شب
به بالشم
كه از جنس خيال نرم آغوش توست ، مي سپارم
كه مرا
درست در ساعت ماه ومهتاب
بيدار كند ...
مبادا كه شبي ، تماشاي آسماني نگاهت را
زير باران نوازش و بوسه
خواب بمانم ...
“همه عالم در جنبش و ارتعاش است! ”
“هستی یعنی ارتعاش و هر ارتعاشی در درون و بیرون ما،
روی ما و بیرون ما اثر میگذارد! ”
“هر کلمه ای که به زبان می آوریم، روی تک تک سلولهای بدن ما و محیطمان اثر میگذارد! ”
“تصاویری که میبینیم یا در خاطر تجسم میکنیم روی ما و محیط اطرافمان اثر میگذارد! ”
“حتی نوشتن کلمات به صورت بیصدا و بدون خواندن هم روی ارتعاش بقیه اثر میگذارد! ”
“حتی تصویر و نام کلمات هم برای خود حامل ارتعاش اثر گذار هستند! ”
“اگر کسی آنسوی دنیا دعا کند ، در این قسمت دنیا ارتعاش دعایش دیگری را شفا میدهد! ”
اون کسی که همین الان مشغول خوندن این متنه،زیباست (چون دلی زیبا داره)
درجه یکه (چون تو دوستش داری بهش نظر کرده ای)،
قدرتمند و قوی و استواره (چون تو پشت و پناهش هستی)و من خیلی دوستش دارم.
خدایا، ازت میخوام کمکش کنی زندگیش سرشار از همه بهترین ها باشه.
خواهش میکنم بهش درجات عالی (دنیائی و اخروی) عطا بفرما
و کاری کن به آنچه چشم امید دوخته (آنگونه که به خیر و صلاحش هست) برسه انشا الله.
خدایا، در سخت ترین لحظات یاریگرش باش,تا همیشه بتونه همچون نوری در تاریک ترین و سخت ترین لحظات زندگیش بدرخشه و در ناممکن ترین موقعیتها عاشقانه مهر بورزه.
خداوندا، همیشه و هر لحظه او را در پناه خودت حفظ بفرما،
هروقت بهت احتیاج داشت دستش رو بگیر (حتی اگه خودش یادش رفت بیاد در خونه ات و ازت کمک بخواد)
و کاری کن این رو با تمام وجود درک کنه که هر آن هنگام که با تو و در کنار تو قدم برمیداره و گنجینه یه توکل به تو رو توی دلش حفظ کرده، همیشه و در همه حال ایمن خواهد بود.
گنجشک وخدا... گنجشک کنج آشیانه اش نشسته بود! خدا گفت : چیزي بگوگنجشک گفت : خسته ام ... خدا گفت : از چه...؟! گنجشک گفت : از تنهایی ، بی کسی ، بی همدمی ، کسی تا به خاطرش بپری ، بخوانی ، او را داشته باشیخدا گفت : مگر مرا نداری..! گنجشک گفت : گاهی چنان دور می شوی که بال های کوچکم به تو نمی رسند... خدا گفت : آیا هرگز به ملکوتم آمده ای ...؟ گنجشک ساکت شد... خدا گفت : آیا همیشه در قلبت نبودم ؟! چنان از غیر پرش کردی که دیگر جایی برایم نمانده... چنان که دیگر توان پذیرشم را نداری.. گنجشک سر به زیر انداخت ، چشم های کوچکش از دانه های اشک پر شد... خدا گفت : اما همیشه در ملکوتم جایی برای تو هست... بیا ... گنجشک سر بلند کرد ، دشت های آن سو تا بی نهایت سبز بود... گنجشک به سمت بی نهایت پر گشود
هر چه می خواهی از خدا بخواه و در نظر داشته باش که برای او غیر ممکن وجود ندارد و تمام غیر ممکن ها فقط برای کسانیست که از ایمــان دل بریده اند و امیــد را به دل راه نمی دهند.
شاید خیلی وقت ها قدر داشته هامون رو اونطور که باید، نمی دونیم و به نوعی عرصه زندگی رو بر خودمون تنگ می کنیم که انگار حاصل عمرمان تمام غم ها و ناملایمات دنیاست و دیگران ازش سهمی ندارند در حالیکه اگر قدری عاقلانه تر فکر کنیم می بینیم که دیگران هم فقط شادیها و موفقیت هاشون نیست که دستمایه ی زندگیشونه؛ و بقول این شعر زیبا:
زندگی وقت کمی بود و نمیدانستیم همه ی عمر دمی بود و نمیدانستیم
حسرت رد شدن ثانیه های کوچک فرصت مغتنمی بود و نمیدانستیم
تشنه لب، عمر بسر رفت و به قول سهراب آب در یک قدمی بود و نمی دانستیم
گاهی در قعر تنهایی به خود میگوئیم آیا واقعاً زندگی ارزش اینهمه تلاش و تقلا را دارد؟ و ناگهان در همان روزها با کسی آشنا میشویم که ما را بر فراز ابرها پروازمیدهد وزندگی ما را دگرگون میسازد. زندگی اینگونه است. همیشه سردترین و تاریکترین لحظهها درست قبل از سپیده است. اما اگر خود را از سقوط و نومیدی حفظ کنیم، پاداشها بهزودی سرازیر میشوند.