شاید خیلی وقت ها قدر داشته هامون رو اونطور که باید، نمی دونیم و به نوعی عرصه زندگی رو بر خودمون تنگ می کنیم که انگار حاصل عمرمان تمام غم ها و ناملایمات دنیاست و دیگران ازش سهمی ندارند در حالیکه اگر قدری عاقلانه تر فکر کنیم می بینیم که دیگران هم فقط شادیها و موفقیت هاشون نیست که دستمایه ی زندگیشونه؛ و بقول این شعر زیبا:
زندگی وقت کمی بود و نمیدانستیم همه ی عمر دمی بود و نمیدانستیم
حسرت رد شدن ثانیه های کوچک فرصت مغتنمی بود و نمیدانستیم
تشنه لب، عمر بسر رفت و به قول سهراب آب در یک قدمی بود و نمی دانستیم
گاهی در قعر تنهایی به خود میگوئیم آیا واقعاً زندگی ارزش اینهمه تلاش و تقلا را دارد؟ و ناگهان در همان روزها با کسی آشنا میشویم که ما را بر فراز ابرها پروازمیدهد وزندگی ما را دگرگون میسازد. زندگی اینگونه است. همیشه سردترین و تاریکترین لحظهها درست قبل از سپیده است. اما اگر خود را از سقوط و نومیدی حفظ کنیم، پاداشها بهزودی سرازیر میشوند.
خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن.
گذشته شما هرچی که باشه، هرکاری که کرده باشید.. هرکاری که شیطان دائم اون رو به رختون میکشه ( دروغ، تقلب، ترس، عادتهای بد، نفرت، عصبانیت، تلخی و...) هرچی که هست... باید بدونید که خدا کنار پنجره ایستاه بوده و همه چیز رو دیده. همه زندگیتون، همه کاراتون رو دیده. اون میخواد که شما بدونید که دوستتون داره و شما رو بخشیده... فقط میخواد ببینه تا کی به شیطان اجازه میدید به خاطر این کارا شما رو در خدمت بگیره!
بهترین چیز درباره خدا اینه که هر وقت ازش طلب بخشایش میکنید نه تنها میبخشه بلکه فراموش هم میکنه.
همیشه به خاطر داشته باشید :
عاشق محبوبش را مظهر تمام چيزهاي برگزيده و نيكو مي بيند و بتدريج، دايره عشق او از پرستش زيبايي در يك وجود تجاوز كرده، پرستش همه مظاهر طبيعت را آغاز مي كند
هر روز صبح وقتی چشمانم را میگشایم به خود میگویم من این قدرت را دارم که امروز خوشحال باشم و یا غمگین...
من میتوانم آنچه را که باید باشم انتخاب کنم. دیروز مرده است...فردا که هنوز نرسیده است.من فقط یک روز دارم...همین امروز....و من میخواهم که در آن خوشحال باشم و حتما خوشحال خواهم شد
هرگاه احساس کردی که گناه کسی آنقدر بزرگ است که نمی توانی او را ببخشی،بدان که اشکال در کوچکی قلب توست، نه در بزرگی گناه او. امروز کسی باش که واقعا ً آرزو داری مهربان، با گذشت، انعطاف پذیر، مدد رسان...
ادامه مطلب + نوشته شده در سه شنبه 1 آذر 1390برچسب:,
سیمای نوزادان همیشه مجذوبم میکند، ولی آنها همیشه برایم دستنیافتنیاندبیست سانتیمتر فاصله میان صورت من و چهرهی آنها، بهسانِ مسافتِ میان ستاره و زمین غیرقابل گذر مینماید. چشم در چشم آنان دوختن، کار دشواری است. چون در نگاهشان چیزی جز حقیقت محض وجود ندارد. نگاه شان از دورترین نقطهی جهان میآید و به دورترین نقطهی دیگر جهان میرسد و ما در پیچوخم این جریان کوتاه، مبهوتیم. تمام پیکرشان درست چون تلّی از اندیشه در سر جای گرفته، همانگونه که اندیشهشان نیز در چشمانی که از روز ازل آبی است، خلاصه میگردد. بهسانِ دو نشانهی کوچک از آبی بیکران آسمانهر چیز به نوزاد نزدیک میکنیم، او را به حیرتی غریب دچار میکند. باری شاخ و برگ درختان، او را چون ضیافتِ یک میلیاردر شیفته میکند. با نهایتِ میل خنده سر میدهد. وقتی موجودی کوچک قهقهه میزند، تمام وجودش چون زنگوله ی کوچکی به تکان میآید و نگاهش میدرخشد.